نون بیاتم رو با ولع میخورم و قهوه سردم رو سر میکشم هوا حسابی آفتابیه پس چتر سیاهم رو برمیدارم گلهای مصنوعی روی میز رو با محبت نگاه میکنم چشمکی میزنن
حس بیرن رفتن رو ندام چون میون خورشید و کوه هنوزم بخاطر شوخیه بیمزه ابر شکرآبه چه معنی داره کوه رو پشت خودش قایم کرده بعد به خورشید گفته که کوه بی خداحافظی و یه هویی رفته وسط دریا یه جزیره بشه میرم پایین با در پارکینگ خوش و بشی میکنم حیوونکی خیلی پیر شده این مفصل هاش جیرجیر میکنن...
ماشینم امروز توی مود حرکت نیست ازم خواهش میکنه که با تاکسی برم، حیوونکی عاشق یه از ما بهتروننی شده واسه همینم کلاً دپرسه از در که میرم بیرون اول به پرنده های خشک شده روی سیم سلام میکنم رعد و برق پریشب خواسته نازشون کنه
پیاده روی هم حالی داره برا خودش ها با موزائیک ها صحبت میکنی به درد دل تیرهای چراغ برق گوش میکنی خلاصه کلی گل میگی و گل میشنوی تنها ایرادش اینه که اگه رئیست درکت نکنه به دلیل تاخیر اخراج میشی...
راستی خانوم مونیتور تو که دوست و آشنا زیاد داری یه کاری چیزی سراغ نداری برام؟
آهان یعنی اینا تخلیات بود یعنی :)
حالا چرا مونیتور خانوم بود تو قصه ی شما؟ :)
شاید واسه اینه که از دید یه آقا به اشیا نگاه می کنی و همه ی اون چیزای خوب رو بصورت خانوم می بینی D:
جالبه
--------
ممنون بابت کامنتی که گذاشته بودی و توجهت به خاطر سر در جدید :)
بله اون قصه الان قسمت ۱۴ هست و من دارم داستان زندگی یکی از دوستانم رو می نویسم
سلام بهنام جان
خوبی عزیز؟
آدمو یاد قصه های دوران کودکی میندازی که همه کس و همه چیز زبون داشتن
راستی از کار بیکارت کردن ؟؟
تو مگه نمیدونی که دوران این جور حرف زدن ها گذشته ؟
از وقتی سهراب اومد و یه سطح سیمانی کشید روشون دیگه کسی نمیره سراغشون
کسایی هم که میرن مثله تو میشن از کار بیکار
سلام
خوبی
آپم
سکوت، خاطره، آسمان، وفا، عمر
کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند
اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود
دل خوش کرده ام که سکوت کرده ام
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست!!!
دنیا را ببین..... بچه بودیم از آسمانباران می آمد،
...
منتظر حضوره همیشگیتون
سلام خوشحالم که برگشتی.
بیبینم همه ی مانیتورها خانومن؟ چطری جریان؟ ولی داستان باحالی بود ولی ان قسمت که نوشتی ( اول به پرنده های خشک شده روی سیم سلام میکنم رعد و برق پریشب خواسته نازشون کنه ) رو خوندم نمیدونم چرا یهو دلم گرفت و یه جوری شدم..
فکر نمکنی که اسپیکر ها خانومن؟
سلام
راستش خیلی وقت ها منتظر یه نشونه هستم یا حتی بزرگتر یه لبخند
گاهی می گم نه انگار یادش رفته یا یه جوری ته ته دلم یه کم نا امید می شم
اما یهو یه وقتی که تصورش هم نمی کنم مجبور می شم یه کوچولو به عقب برگردم و بعد لبخند هاش رو از روزنه هایی می بینم و حتی متوجه شدم که گاهی به خاطر اینکه خودم اخمام تو هم بوده لبخند ها رو ندیدم!
هر کس یه جوره!
راستی فکر کنم بعد یه مدت پیاده روی خیلی می چسبه!
اونم این چنین
شاد و مانا باشی
گاهی اوقات صعبت کردن با در و دیوار و موزاییک ها به آدم حس بهتری میده تا با این آدم هایی که خودشون هم نمی دونن می خوان چیکار بکنند...!!
آدم هایی که فقط پرخاش رو بلد هستند....!!
من حرف زدن رو با اون گل ها بیشتر ترجیح می دم....
آدم ها نگاهشون ..حرفاشون ... افکارشون
نیش دار شده.....!!
اون هم از نوع درصد بالاش!!
و اما از این درک نکردن ها و ماجراهاش!!!
سلام
زیبا بود
" با موزاییک ها حرف زدن " رو خیلی دوست داشتم (:
تو این زمونه مثبت اندیشی کلی هنره
چه مثبت اندیش شدی
سلام.به من هم سر بزن و نظر یادت نره دوست من
فکر کنم یه کیس خالی داشته باشه!
سلام رفیق
هر کار کردم نتونستم برات اف بذارم
یکم کارام قاطی کرده
ولی به زودی به روز میکنم و مینویسم
دیگه ازین فکرا نکنی ها
قهر کدومه؟
من حالم خوبه
فقط سرم شلوغه
یکم تو دردسر مالی افتادم همین
مواظب خودت باش
نیازمند آپ سریع شما هستیم
قریان شما
غریبه
زود باش دیگه هی میام هی همینه
خب من قصه جدید می خوام آخه
معلوم هست برای وبلاگتون زحمت کشیده اید. چرا که هر بیننده ای لذت می بره.امیدوارم همیشه پیروز و موفق باشید.