پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

جدی نگیرید!

چند وقتی هست تصمیم گرفتم که بمیرم ولی  مشغله های کاری نمیزارن!

.

.

محل خود سانسوری...

.

.
مرسی غریبه!

پسری که میخواست بماند یا بادامی که نمیخواست چیده بشود!

میدونم همه از من شاکی ان، خودم هم هستم، بیشتر از همه! من روزهای خوبی رو تو این بلاگ داشتم خیلی زیاد دوستان خوبی پیدا کردم که نمیشناسمشون اونا هم من رو نمیشناسن ولی دوستیم!
دلم برای همه تنگ شده  برای نوشته هاتون، برای نظراتتون ولی چه کنم که دوستی ما یه واسط داره اون هم اینترنت اِ که گویا فعلا برای من کیمیا شده!
هر بار یه مشکلی دارم!
از طرفی هم کلی مشکل کاری دارم که اجازه نمیدن توی ساعات اداری بیکار باشم برم ببینم مشکل چیه؟
خلاصه اومدم این رو بگم که قسم به تمام زیبایی های عالم دلم میخواد بیام اینجا هر روز آپ کنم ولی اینترنت ندارم!
شرمنده!
یه روزی حالم خیلی بد داشتم میترکیدم، اومدم توی نت  باخودم گفتم: "بزار بنویسم" (مثل همیشه) اما اینبار دلم میخواست داد هم بزنم ولی نمیشد وسط شهر اونم توی آپارتمان داد بزنم واسه همین این بلاگ رو علم کردم اصلا انتظار نداشتم کسی من رو پیدا کنه هیچ تلاشی هم نکردم برای این قضیه، ولی به مرور دوستانی پیدا کردم که برام خیلی عزیز هستن بیشتر از اونی که فکرش رو بکنن:
ملودی عشق شخصیه که همه چیز با اون شروع شد، اولین کسی که من رو دید!
یاشار عزیزم که همیشه من رو با تیز بینی خودش متعجب میکنه همش از خودم میپرسم این مطلب چطور به ذهنش رسیده و از همه مهم تر نثر نمکین شه که هر مطلب ساده ای رو جالب میکنه!
پریا دوست شاعر پیشم با انتخاب های طلاییش از گنج شعر فارسی، که همیشه تو حسرت خوندن یه بیت از اشعار خودش موندم!
مردی در آیینه دوستیه که سالی یه بار میاد واسه خودش مینویسه کامنت ها رو جواب میده وبعدشم میره تا سال دیگه ولی دوسش دارم چون خوش قلبه!
خائن عزیزم با متن های تکان دهندش که هربار من رو با تمثیل های قشنگش به کابوس های تاریکی میبره که در اومدن ازشون ساعت ها وقت میبره من همیشه میگم تحریک احساسات کار سختی نیست اونی که سخته تاثیر گذاشتن روی مردمه سینا این کار رو خوب بلده!
ابوذر دوست عجیبی بود که از زمین و زمان شاکیه ولی الحق همه رو راست میگه فقط حیف که رفت!
سارا یکی از قوی ترین نویسنده هایی اِ که تا به حال دیدم به قدری نوشته ای ماهرانه ای داره که در نهایت آگاهی باز هم گاهی شک میکنی این چیزایی که داری میخونی داستان هستن!
بدون عنوان وبلاگیه که شاید هرهفته یک خط بیشتر آپ نشه ولی اون یه خط من رو مدتها به فکر میبره و حتی گاهی خوراک یه داستان طولانی بوده برای من!
ذهن پوچ که درست برعکس اسمش خیلی هم ذهن پری داره حیف که خیلی دیر به دیر میتونه دست به کیبورد ببره!
آیدا پاسدار بر حق مفهوم وبلاگ نویسیه اونچه مینویسه حقیقتا وبلاگه یعنی یه دفترچه خاطرات اینترنتی!
پاپیروس جزء دوستانی اِ که باید صادقانه اعتراف کنم که گاهی به تنوع موضوعات  موجود  توی نوشته هاش حسودیم میشه. هر بار که چند روزی بدون فیلم میمونم وقتی میبینم با چه حلاوتی داره از یه فیلم تعریف میکنه دلم مثل دختر کبریت فروش برا خودم میسوزه!
غریبه دوستی بود که مثل نسیم بهاری اومد و رفت ولی هنوز میخونمش مطالبش ارزش خوندن دارن حتی برای بار چندم، کاش بازم مینوشت!
گالکسی عزیزم که دو ماهه قراره برای وبلاگ قشنگش قالب بکشم ولی هنوز خط اولش رو هم ننوشتم!
ملیتا که با نوشته هاش توی هر موقعیتی بودم حتی در اوج خنده هم تونسته من رو به گریه بندازه هر چند خودش نظر دیگه ای داره!
هوس مبهم شاید بتونم بگم جزء معدود کساییِ که نثر خودش رو داره مزه نوشته هاش رو فقط میتونی تو بلاگ خودش بچشی! دلم براش تنگ میشه مخصوصا برا اون "شامه شابوت" گفتن هاش!
مهرنوش دوست داشتنی که شاید با خوندن بلاگش حسابی مشق نوشتن کردم اینکه چطور میشه از هر چیزی مثل مداد و تلفن و گچ و پنجره شخصیت ساخت و داستان گفت!
بی نهایت خیال که چند بار از وقتی شناختمش اسمش رو عوض کرده گاهی فکر میکنم اون هم میتونه دگردیسی بکنه و هرچندوقت یک بار به یه موجود جدید و زیباترتبدیل میشه!
پرهام عزیز که اون هم چند باری اسمش رو عوض کرد، هیچ وقت نتونستم بیشتر از این ازش سر دربیارم! شاید خودش اینطوری راحتره!
آخر دنیا دختریه که میخواد هرچه سریع تر به آخرش برسه جالب اینجاست که زیبایی های مسیر رو هم میشناسه و خوب میبینتشون، واسه همینم دائما داره بین خندیدن و گریه کردن مبارزه میکنه!
بیتا دوست فمنیست و شیرین کلامم که همیشه مشتاقانه منتظرم تا آپ کنه و برم بخونم گاهی میخندم و گاهی هم... ولی مهم اینه که مطالبش همیشه برام جذاب هستن!
توهم که نمیدونم چرا با این همه هوشیاری این اسم رو گذاشته رو خودش من که هیچ وقت نشانی از سرگیجه هم ندیدم چه برسه به توهم، نوشته هاش همیشه پر از منطق  هستن حتی گاهی بدم نمیاد کمی هم غیر منطقی بنویسه!
بانوی خیالی عاشق پیشه که بی پرده باید بگم همیشه به مرد خیالیش حسودیم شده به خاطر این همه عشقی که داره به پاش ریخته میشه ولی اون هنوز توی خیال مونده، آرزو میکنم یه روز مثل پینوکیو از عالم خیال به عالم ما بیاد!
فرهاد تلخ قلم ام، نمیدونم چرا اینقدر تلخ؟ چرا؟ نمیگم شیرین بنویسه! میگم: چرا اینقدر تلخ؟
خانم دانهیل قرمز که فکر کنم به جز من شاید تنها سیگاری وبلاگ نویس بود که متاسفانه به دلایل نامعلومی محو شد به همراه تمام آثار و نشانه هاش! تصور میکنم یه مقداری از ردپای نوشته هاش توی ذهن من باقی مونده باشه!
بارون دوست خوش قلب مهربون و باسوادم که هر چند همش داره غلط های املایی از من میگیره ولی میدونم که اینا همش به خاطر اینه که میخواد من غلط نداشته باشم!
منصوره مهربون که همیشه جزء اولین کسایی بود که کامنت میده و من هم بر عکس آخرین کسی هستم که تو بلاگش کامنت میزارم خوب همین تفاوت هاست که ارتباط ها رو شیرین میکنه دیگه
کریم عزیز که با اشعار قشنگش میتونه هر کسی رو حداقل شده برای چند دقیقه سوار لطافت کلامش میکنه و بعد آروم فرودت میاره روی زمین!
خاطره دوست جدید ی که فقط میدونم خوب مینویسه، هر چند من زیاد با آدم های وطن پرست و تاریخ پرست جوش نمیخورم ولی فعلا که باهاش دعوام نشده که هیچ خوبم هستیم!
رها مثال عینی عبارت کم گوی و گزیده گوی اِ که البته باید تو ذات آدم باشه و گرنه آدمی مثل من با زبون الکن که نمیتونه کم گو... باشه!
ثمره کسیه که تمام مطالبش قشنگ و جالبن با اینحال هر بار میرم تو بلاگش یا اسمش رو جایی میخونم یاد اون مطلب آموزش پخت شیرین پلو ش میفتم!

حرف آخر اینکه: میخواهم باز هم بنویسم اگر مخابرات بگذارد!