پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

سحرگاهِ تاریک...




همچون روسپیان ارزان قیمت؛ 

هر شب قلب خود را به اجاره میدهم،

شاید کمی محبت...

و ...

سحرگاه در تحقیر گستاخ چشمانی سیاه،

به سان گربه گانِ شب گز که از ترس دیدگان نامحرم از لبه تاریک دیوار گذر میکنند 

به تاریک تنهایی خود میخزم...


نظرات 5 + ارسال نظر
غریبه جمعه 3 دی 1389 ساعت 18:47

دلم می خواست فکر کنم اون عکس یه بچه است که تو پتو پیچیده شده !

بیدمجنون شنبه 4 دی 1389 ساعت 23:05

باز تو وضعت خوبه که تا صبح قبولت دارن خیلی از ما وقتی کارشون تموم شد باید همون گربه که گفتی از لبه تاریک دیوار گذر کنیم و بریم

نیلو یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 17:35 http://anji.blogfa.com

همیشه گمان می کنیم کسی نیمه ی ماست
او تقصیری نداشت اگر نیمه تو نبود




سخت تر شاید باشه که هر شب قلب کسی رو اجاره کنی و خودتم حواست نباشه داری چی کار می کنی

غریبه دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 18:48

خب به من چه خودت گفتی نظرتو بگو! زورمی گیا٬ می خوای از این به بعد هر چی تو نوشتی کپیپیست کنم
بلاگ اسکای بی کفایت هست لازم نیست من جلوش بدم
بابا من که باز ۲ کلمه می نویسم تو چی ! ۱۰۰ سال یه بار میایی یه عکس میذاری میری ! لینکها رو حق به توست !
قالب چی میل دارید براتون بکشم ؟!

غریبه چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 22:59

یه فعالیتی از خودت نشون بده دیگه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد