پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

نمکی که دیگر شور نیست



ای آبگیر زیبا
عزیز نمکین من
دریاچه پر برکتِ ارومیه
میدانم چه حسی داری!؟
لایق پرستشی اما به مرگ محکومی...
دستان با سخاوت تو سالها ضامن حیات بوده اند
امروز که فرصت جبران فراهم شده، آرواره های ما انگشتان زیبای تو را میدرد!!؟
اینجا شغالان در نبود شیرها میدان گرفته اند،
این روز ها دستان پر نمک تر از این نیز سزاوار شکستن اند...

زندگی...




من، میخوام زندگی کنم!

اما...

زندگی مثل فاحشه چموشی میمونه که قصد نداره بیاد توی تخت!