پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

زندگی...




من، میخوام زندگی کنم!

اما...

زندگی مثل فاحشه چموشی میمونه که قصد نداره بیاد توی تخت!

شبها...




باز زمستون شد...
این اطراف سگهای هار زیادند...
یقه پالتو ت رو بده بالا دستهات رو تا انتهای جیبت ببر تو...
از کنار دیوار حرکت...
وامیدوار باش که امشب هم شانس با تو یار باشه!!!

سحرگاهِ تاریک...




همچون روسپیان ارزان قیمت؛ 

هر شب قلب خود را به اجاره میدهم،

شاید کمی محبت...

و ...

سحرگاه در تحقیر گستاخ چشمانی سیاه،

به سان گربه گانِ شب گز که از ترس دیدگان نامحرم از لبه تاریک دیوار گذر میکنند 

به تاریک تنهایی خود میخزم...