پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

گنجشکها و فلسفه

بارها شنیده بود هر اتفاقی دلایل پنهان و دور از ذهنی (حکمتی) داره...
یه مشت سنگ از روی زمین برداشت؛ روی نیمکتی با منظره جنگلی نشسته بود وقتی داشت به این موضوع فکر میکرد...
بعد از سه هفته برای اولین بار تونسته بود با استفاده از چوب زیر بقل از اتاقش بیرون بیاد...
به روز تصادف فکر میکرد، به پا و گردن شکستش، به مصاحبه شغلی مهمی که میتونس زندگیشو زیر و رو کنه اما نتونست بهش برسه...
تو دنیای ذهن خودش گم بود و هر از چندی بی اختیار سنگی به سمت گنجشکها ول میکرد، گربه ای رو دید که داره از نزدیکی ش رد میشه یه قلوه سنگ برداشت به سمتش نشانه رفت و...
- اکه هی نخورد!؟
دوباره توی افکارش غرق شد؛ 
واقعا چه حکمتی داره اینهمه بد شانسی؟؟؟

نظرات 5 + ارسال نظر
بارون دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 19:29

سلام.چه شکلی شده مگه؟ خودم نگاه نکردم ببینم ریخت و قیافه اش چطوریه.راستش نه.دیگه از تدریس خبری نیست.مدیر شدم و کلاس رفتن تعطیله.فقط مهر میزنم و امضا میگیرم و تصمیم میگیرم و بیشتر از همه اینها میرم زیر ذره بین و با هر بی ... (معذرت) روبرو میشم و تظاهر میکنم که همه مسائل عادی و معمولی و خوبن.

غریبه دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 23:16

حقو می دم به تو !
اما انگار دستم نمی ره به آپ کردن ! چی کار کنم !

بیدمجنون چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 00:37

سلام بهنام
دوست خوب واقعا ازت معذرت میخوام که این مدت نیومدم و بهت سر نزدم
بزار پای بی معرفتیم
شاید این قضیه هم یه حکمتی توش بوده
اما اگه اون سنگ به اون گربه میخورد به نظرت چی میشد؟ یعنی شانس بهش رو میکرد؟
به نظرم همینکه اون سنگ به اون گربه نخورده , آخر خوش شانسی اون بوده

نیلو چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 14:57 http://www.anji.blogfa.com

واقعا عجب آدمی بوده ، سنگ به گربه نخورده شاکی هم هست ...

اگه دستم بهش برسه می دونم چی کار کنم ...

اون گربه بیچاره چه گناهی کرده ...

اصلا چطور به خودش اجازه داده به گربه سنگ پرت کنه ...

خجالتم خوب چیزیه ...

خوشحالم که کارشو از دست داده .....

اگه اون گربه بلایی سرش می اومد چی کار می خواست بکنه ...

دستشم باید می شکست علاوه بر گردن و پاش .....


بانوی شرق شنبه 6 آذر 1389 ساعت 14:05 http://www.royavash.blogsky.com

شانس یه توهمه ساخته ذهن سود جوی انسان...
شاید در پس اون زندگی که قرار بود زبر و رو بشه ٬ چیزی در انتظارش بود که روزی صد بار آرزو می کرد ای کاش هیچ وقت نمی رسید....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد