پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

پرتره سیاه قلمی از جعبه مداد رنگی

سعی میکنم داستان بنویسم و از گلایه هام گاهی هم عکس

من برگشتم

دوستان شرمنده بابت این مدتی که نبودم

واقعیتش داستان طولانی داره که الحق خوشی توش غالبه

شاید یه جورایی همون "پیشنهاد وسوسه انگیز" بود...

بهش نیاز داشتم...
و به فکر کردن...
ممنون بابت اینکه به فکرم بودین

مشاهداتی تار از یک واقعیت پر نور

چی شد؟

واقعا چه اتفاقی افتاد؟

خیلی تلاش میکنم تا بتونم هضمش کنم...

پنداری "شعبان بی مخ" از لای کتاب تاریخ اومده بیرون...

انگار باز هم رای معروف مدرس خونده نشد...

این پیراهن عثمان سه رنگ را چه کسی از صندوقچه بیرون آورده؟

فکر کنم چند ساعت قبل ضحاک دوباره متولد شد...

و

انگار قراره نسل ما هم کودتا رو تجربه کنه!؟

فقط گاهی

گاهی که تنها و غمگینی میری پیش دوستات...

پشت پنجره می ایستی...

میبینی شاد و خوشحالن...

دلت نمیاد با غصه هات شادیاشون رو خراب کنی...

میری...